لحظه سال تحویل
لحظه سال تحویل هر آدمی قلبش تاپ تاپ میکند، حتما لب سفرهای نشسته و دارد به سیر و سرکه و سمنو مینگرد ، شاید قرآن را گشوده و یا تفعلی به حافظ بزرگ زده است. اگر تنهاست فکر عزیزانش هست و اگر میان جمع است...
View Articleوقتی بهارنارنجها میرسند ( برگ شانزدهم)
صحبتهای نواز بیخود نبود، شب هنگام سرو کلهی رئیس پیدا شد. اینبار خیلی زود برگشته بود، همین موضوع شک برانگیز بود. گفت که برای چند وقتی کار تعطیل است و اگر دلتان میخواهد برگردید به شهرهایتان اما در...
View Articleداستان یک سقوط
تصرف کابل و تقریبا تمام افغانستان تنها با موتورسیکلت و یک کلاشنیکف که از بازارهای سیاه تهیه شده یک دمپایی و لباس محلی گاهی یک دستار به سر . این داستان امروز افغانستان است پیروزی پنجاه تا هفتاد هزار...
View Articleشر
یکی از سخت ترین کارهای دنیا بی شک پوشیدن کت و شلوار است، آن حالت شق و رق و خشک و رسمی نه تنها راحتی برایت نمیآورد بلکه حال و احوالت را خراب هم میکند. برای من دست کم اینطور است اما شیرحسین که بچهها...
View Articleدایی عباس
دایی عباس توی قوم ما مرغ عزا و عروسی بود. یعنی اگر جایی ختم و مراسم سوگواری رخ میداد اولین آدمی بود که آنجا بود و شروع میکرد به کمک و آخرین نفری بود که از مراسم میرفت. همینطور در عروسی و آیینهای...
View Articleظرفشورها
پشت لبم هنوز سبز نشده بود که آن احساس عجیب به سراغم امد. هرگز پیش از آن ،این احساس را نداشتم ، حس فشردگی در میان قفسه سینه و نوعی شادی که معلوم نبود از کجای کالبدت ترشح میشود، مثل ریشه درختانی که از...
View Articleظرفشورها ↕️
احساس میکردم که مادر از همه این اتفاقات باخبر است ، از اینکه بچهاش بی اشتها شده ، عصبی و تند شده و ساعتها در حیاط خانه میایستد و به برگهای درخت همسایه نگاه میکند. با این حال هرگز به روی خودش...
View Articleارزان بازار
" />آدم نمیداند بخندد یا گریه کند، بیشتر شبیه طنز است. طالبان را میگویم ، دلقکهایی که آمده اند تا حکومت داری کنند . یا ادای حکومت داری را در بیاورند. یک نمایشگاه صنایع دستی در کابل افتتاح...
View Articleکتاب گلشهر خاطرات یک زمینشناس
کتاب «گلشهر خاطرات یک زمین شناس» را مستقیم از خود نویسنده آن علی احمدی دولت هدیه گرفتهام و آن وقت کلی کامنت و نظر در اینترنت منتشر شده بود از کم و کیف این کتاب خاطراتی که نویسنده اش هنوز میان دهه سوم...
View Articleیادداشتهای موتوری
گلشهری ها و در کل مشهدی جماعت به (میدان)میگویند فلکه اصطلاحی که در هیچ جای ایران باب نیست . گلشهر دو فلکه دارد مثل دو دایرهی مو روی سر ادمها . جالب است که این دو فلکه هیچ کدام نام خاصی ندارند ....
View Article
More Pages to Explore .....